ترلانترلان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

ترلان ملك جاني

عاشورا در روستای گی

خانواده پدریم تو جاده چالوس یه روستا دارن به اسم گی ، نزدیک پیست اسکی خور .ما هر سال روز عاشورا می ریم اونجا. خیلی با صفا و دنجه ... البته پائیز به بعد خیلی خیلی سرد می شه و برای تابستونها خیلی خوبه... روز عاشورا پدربزرگ بابام اونجا خرج دارن .. البته دیگه براشون یه رسم شده که همه اهالی از تهران یا کرج می رن اونجا تا عزاداری رو اونجا بر پا کنن... میگن هر روز از محرم صفر یه طایفه نذری می دن... ولی روز عاشورا همیشه آقا بهرام می ده. این عاشورا دومین عاشورائی بود که من بودم و رفتیم ... پارسال خیلی کوچولو بودم ... من که حسابی بهم خوش گذشت ولی مامانم اینقدر منو پوشونده بود که به سختی می تونستم راه برم ،‌تازه آب دماغمم هم از سرما آویزون ش...
22 آذر 1390

عاشورا در روستای گی

خانواده پدریم تو جاده چالوس یه روستا دارن به اسم گی ، نزدیک پیست اسکی خور .ما هر سال روز عاشورا می ریم اونجا. خیلی با صفا و دنجه ... البته پائیز به بعد خیلی خیلی سرد می شه و برای تابستونها خیلی خوبه... روز عاشورا پدربزرگ بابام اونجا خرج دارن .. البته دیگه براشون یه رسم شده که همه اهالی از تهران یا کرج می رن اونجا تا عزاداری رو اونجا بر پا کنن... میگن هر روز از محرم صفر یه طایفه نذری می دن... ولی روز عاشورا همیشه آقا بهرام می ده. این عاشورا دومین عاشورائی بود که من بودم و رفتیم ... پارسال خیلی کوچولو بودم ... من که حسابی بهم خوش گذشت ولی مامانم اینقدر منو پوشونده بود که به سختی می تونستم راه برم ،‌تازه آب دماغمم هم از سرما آویزون ش...
22 آذر 1390

چندتا خاطره کوچولو کوچولو

دیروز تو ماشین بودیم ، ترلان خانم استثنائاً جلو نشسته بود .. هی به دنده دست می زد. دعواش کردم .برگشته با اخم بسیار بهم می گه ماشین ترلانه ! بخوام کارک (پارک ) کنم! اینقدر خندم گرفت که اصلاً نتونستم جوابی بدم ... این حس مالکیت چیه واقعاً !؟ از همین سن شروع می شه وتا آخر عمر آدم رو به هر تلاشی وامی داره ...          جمعه رفتیم باشگاه انقلاب حسابی راه رفتیم .. خیلی سرد بود ولی دخترم مثل یه خانم نشسته بود توکالسکش و زیر چشمی درحالیکه چترش هم دستش بود ، اطراف رو نگاه می کرد .البته اولش، بعد از ناهار دیگه نشست و بدتر اینکه خودش میخواست هلش بده که نهایتاً منجر به یک کیلومتر جیغ در بغل بابامحمد  و...
6 آذر 1390

چندتا خاطره کوچولو کوچولو

دیروز تو ماشین بودیم ، ترلان خانم استثنائاً جلو نشسته بود .. هی به دنده دست می زد. دعواش کردم .برگشته با اخم بسیار بهم می گه ماشین ترلانه ! بخوام کارک (پارک ) کنم! اینقدر خندم گرفت که اصلاً نتونستم جوابی بدم ... این حس مالکیت چیه واقعاً !؟ از همین سن شروع می شه وتا آخر عمر آدم رو به هر تلاشی وامی داره ... جمعه رفتیم باشگاه انقلاب حسابی راه رفتیم .. خیلی سرد بود ولی دخترم مثل یه خانم نشسته بود توکالسکش و زیر چشمی درحالیکه چترش هم دستش بود ، اطراف رو نگاه می کرد .البته اولش، بعد از ناهار دیگه نشست و بدتر اینکه خودش میخواست هلش بده که نهایتاً منجر به یک کیلومتر جیغ در بغل بابامحمد و ترک صحنه بود... از جلوی تبلیغ چی...
6 آذر 1390

چندتا خاطره کوچولو کوچولو

دیروز تو ماشین بودیم ، ترلان خانم استثنائاً جلو نشسته بود .. هی به دنده دست می زد. دعواش کردم .برگشته با اخم بسیار بهم می گه ماشین ترلانه ! بخوام کارک (پارک ) کنم! اینقدر خندم گرفت که اصلاً نتونستم جوابی بدم ... این حس مالکیت چیه واقعاً !؟ از همین سن شروع می شه وتا آخر عمر آدم رو به هر تلاشی وامی داره ... جمعه رفتیم باشگاه انقلاب حسابی راه رفتیم .. خیلی سرد بود ولی دخترم مثل یه خانم نشسته بود توکالسکش و زیر چشمی درحالیکه چترش هم دستش بود ، اطراف رو نگاه می کرد .البته اولش، بعد از ناهار دیگه نشست و بدتر اینکه خودش میخواست هلش بده که نهایتاً منجر به یک کیلومتر جیغ در بغل بابامحمد و ترک صحنه بود... از جلوی تبلیغ چی...
6 آذر 1390